فهرست ها

یادداشت مهدی رمضانی سرپرست نهاد به مناسبت شهاد ت سردار سلیمانی

مهدی رمضانی سرپرست نهاد کتابخانه های عمومی کشور طی یادداشتی که در روزنامه ایران به تاریخ ۱۱ دی ۱۴۰۰ منتشر شده است نوشت: مولایت گواهی داد که کم نگذاشتی و در تمام این سال ها و در همه فرازها و فرودها پای کار بودی؛ با جسمت؛ با اندیشه ات و افکارت و با آبرو و احساسات و عاطفه ات. حالا هم با تقدیم جانت حجت را تمام کردی بر همه ما.

عجبا! این روزها که در میان ما نیستی سرت از همیشه شلوغ‌تر است! قرار بود قدری آرام بگیری و استراحت کنی، اما انگار کارت بیشتر شده. شرق و غرب عالم را به هم دوخته‌ای سردار. همه جا هستی. باید هر چه را که در این سال‌ها کاشته بودی برداشت و ذخیره کنی برای روزهای آینده ما. این، خاصیت سرباز بودن است. سرباز که باشی بیشتر از بودن، فکر روزهای نبودنت هستی!
مولایت گواهی داد که کم نگذاشتی و در تمام این سال‌ها و در همه‌ فرازها و فرودها پای کار بودی؛ با جسمت؛ با اندیشه‌ات و افکارت و با آبرو و احساسات و عاطفه‌ات. حالا هم با تقدیم جانت حجت را تمام کردی بر همه ما.
در آفاق و انفس سیر می‌کنی و از هر کسی هر آنچه را که لازم بدانی می‌گیری: فکر می‌گیری، دست می‌گیری، حال می‌گیری، اصلاً یقه روح و روان ما را می‌گیری و ما را در خلوت دل‌مان می‌نشانی. در این چند روز همه را به خط کردی برای ادامه‌ راهی که به آن یقین داشتی و برایش قسم جلاله می‌خوردی. حواس‌مان هست در همین کمتر از یک هفته چقدر مسأله و مشکل را از کشور حل و رفع کردی؟ بهانه‌ هرکس برای خودش. به انگیزه‌ها هم کاری ندارم، ولی این روزها دست حاج قاسم است که دارد کار می‌کند! حالا بگویند آزادگی‌ات، وطن پرستی‌ات، غرب‌ستیزی و امریکا ستیزی‌ات. یکی غرق دریای جمالت شده و دیگری اسیر بیابان کمالت. چشم‌هایت! آه، چشم‌هایت! کار خیلی‌ها را همین چشم‌ها ساخته. آقا اصلاً من یکی که به غیرتم بر خورده؛ مثل مردی که فحش ناموس بشنود و دستش برای انتقام و جواب بسته باشد؛ یا مثل جوانی که بزرگش را پیش چشمش بزنند و او فقط بتواند نگاه کند. آه که چه کشید حسن مجتبی در کوچه؟! چه کشید علی مرتضی؟! چه کشید زینب کبری؟! حواس‌مان هست چقدر تاریخ و روضه را، یک تنه، به تصویر کشیدی؛ چقدر مفهوم را مجسم کردی؛ چه برکتی در وجودت بود سردار.
فهم و شرح و بیان تو کار امثال من نیست. کار بزرگان است. من هنر کنم فقط خوب تماشا کنم تو را و این رؤیای تلخ و شیرین را؛ خوب ببینم و خوب بشنوم این حجت بالغه الهی زمان را. بله، حجت الهی. اصلاً نماد وحدت، تجلی مهر، فرمانده‌ مقتدر، مرد خداترس، نماد امنیت، دنیا گریز، ساده‌زیست، دلسوز، جانسوز، جگر سوز... چه کردی با بودنت و چه نکردی با رفتنت! من ولی مست رقص دست‌هایت شده‌ام که دارد عالم را جابه‌جا می‌کند؛ مست رقص آن دست‌های بریده، آن دست‌های اباالفضلی؛ دست‌های مردی که اول چشم‌هایش را گرفتند و بعد دست‌هایش را.
 این روزها چقدر این جملات را با صدای آوینی بیشتر دوست دارم: «وقتی مؤمنین بر محور ولایت اجتماع کنند، به آن چنان منبعی عظیم از قدرت دست خواهند یافت که هیچ نیروی دیگری در سراسر جهان با آن یارای رو در رویی ندارد»
چقدر بیشتر هستی این روزها...!
دست‌هایت رهایمان نمی‌کند حاج قاسم!

اخبار و اطلاعیه